پـــرواز بــه یــجــای دیــگــه
چی ازش میخوای اونکه رد داده مُخش
هِلو مای فرندززززززز(بقول امیر)
خلاصه یه مسافرت متفاوتی بود برعکس همیشه نه زیارتی بود نه سیاحتی نه سفرهای آنچنانی... یجورایی یه مسافرت دو منظوره بود واسه یه موضوع خاصی و حتمی کردنه اون موضوع در مورد خودم که ایشالله طی چند ماه آینده عملی میشه و خبرای خوبی دارم براتون البته واسه من خیییییییییلی زوده ولی خب مامانم هرچی بگه همونه چون همه دار و ندارم همه دلخوشیم مامانمه پس باید خواستش رو عملی کنم حتی اگه سن م کم هم باشه . من عاشق مامانمم یه عاشق هیچ خواسته ی معشوقه ش رو رد نمیکنه حتی اگه باعث نابودیه دلش باشه حتی اگه باعث له کردنه دل خودش باشه ... برام هیچی مهم نیس فقط این مهمه که مامانم به خواسته ی چند ساله ش درموردم برسه. همین حسین پناهی: به بهشت نمیروم،اگر مادرم آنجا نباشد...! وای دد ساعت11:30شد دیــــــره زود برم دوش بگیرم تا از ساعت00:15 به اینجا شــــــب نیست رادیو جوان گوش بدم با اجرای احسان علیخانی راسی پس فردا اعلام نتایج کنکور هستش خدا خودش رحم کنه بعد اعلام نتایج هم تو همون روز با رفقا میریم کنسرت بنیامین تو سرعـــین... خدارو شکر دیگه همه چیز به روال عادی خودش افتاده ساخت سوئیت تازه ام داره تموم میشـه بعد اتمامش لی لی لی لی لی لی لی لی لی
بابای
ولش کن وسط دردای خودش
کسی نمیکنه در واقع پُرش
چون دوست داره که بسازه یه فردای پُر عشق
چی ازش میخوای آخه توقع تا کی
فک کردی دل ِ خودت فقط خب پاکه ؟
فقط خدا به تو توکل داده ؟
میدونی زیرزمین چقد تحمل داره ؟ توهم زائه..؟
اونو ولش کن اون مرد بسته اس
با همه راه اومده تیکه پاره تو درد
از بس ، جنگیده بار اومده
اونو ولش کن اون مرد خستس
اون دیگهزانو زده
اون مرد دیگه زانو زده...
یه جا از ایران مونده بود که تجربه حداقل یه بار دیدنش رو نداشته باشم که اونم کردستان و کردهای عزیز بود. بالاخره تو هفته ای که گذشت بعد 16ماه حاضر شدم با خونواده مسافرت دور برم؛عالی بود خب طبق معمول مثل همیشه قبل از هر شهری رفتیم ارومیه و بعد کردستان؛راستش ته دلم یکم میترسیدم از سفر به کردستان چون از بچگی ذهن ما دهه ی هفتادی هارو پر کردن که کرد آدمکش هستش فلانه شبونه سر میبره و... بالاخره رسیدیم سقز و بانه و سنندج تو بانه توی خونه ی یکی از دوستان موندیم آخه بانه خیلی شلوغ بود و حتی جا نبود تو خیابون واسه چادر زدن چه برسه به هتل!!! تو خونه ی اونا یکم ترس داشتم ولی خب من از بچگی خوزستانی ها و کرد ها رو خیلی دوس دارم مخصوصا کرد ها؛چون شرف دارن تعصب دارن خودفروش و قلم فروش و فکرفروش نیستن!! عمو کمال(صاحب خونه) واسمون سنگ تموم گذاشت و شب قبل از خواب بغضش ترکید و گریه کرد و حرفای دلش رو گفت داغون شدم واقعا از ته دل داغونه داغون تاحال حرف دل یه کرد رو نشنیده بودم و گریه هاشو ندیده بودم... خب حق ندارم زیاد توضیح بدم ولی اینو فقط میگم خدا بر باعث و بانیش و انگلستان و افکار انگلستان و دوستداران انگلستان لعنت کنه...همین! انگلستانی که منه ترک رو خر کرد،توئه رشتی رو بی ناموس کرد؛توئه قزوینی رو فلان کاره کرد؛اصفهانی رو خسیس کرد؛مازنی هارو بدکاره کرد...!تا بتونه تفرقه راه بندازه و ایران رو تیکه تیکه کنه تا بتونه راحت تر قورت بده!!! درسته یا نه؟؟ حالا تو هی جوک درست کن واسه اینا و بخند حال میده ...نه؟؟؟ پس بخند!! زندگی بدون خنده نمیگذره پس بخند!!وقتی این جوک هارو میبینم دقیقا اون لحظه ای یادم میوفته که عقرب وقتی خودشو در محاصره میبینه خود زنی میکنه و خودشو نیش میزنه و میمیره! محال بود اینارو بگم ولی خب وقتی گریه ها و زانو زدنه آقا کمال یادم میوفته تحملم سر میرسه و میگم اونی رو که نباید بگم...بقول گارسیا مارکز:آنچه را بگو که احساس میکنی و آنچه را انجام بده که بهش فکر میکنی! کرد هارو خیلی دوس دارم نه بخاطر شهید دلواری و دلواری ها و فرزاد و فرزاد ها... بخاطر غیرت و دل صافشون . و بالاخره تو این مسافرت با علی اللهی های عزیز از نزدیک دیدار کردم با مرام شون کاری ندارم ولی خب هرچی باشن مشرک هم باشن قابل احترام هستن .
Design By : Pichak |